عمده این گروه نگاهشان به مساله محیطزیست بهشدت احساساتی است. طرفداران ایرانی محیطزیست هرگز حرف، نگاه و ایده تأثیرگذاری در حوزههای جدی مثل سیاست، اقتصاد و فرهنگ نداشتهاند، اما تا دلتان بخواهد سوز و گداز میکنند برای هر بوتهای که جایی قطع شود یا جانوری که به هر دلیل کشته شود.
به اینگونه طرفداران محیطزیست در جهان «مخالفان خوردهشدن آهوها توسط شیرها» گفته میشود. یعنی آنها آنقدر قلب رقیقی دارند که نمیتوانند دریدهشدن یک آهو توسط یک شیر قویپنجه را تحمل کنند و اگر شرایط لازم را داشته باشند، در صورت مشاهده چنین وضعیتی تلاش خواهند کرد آهو را از پنجه شیر نجات دهند. آنها اما هرگز به این نکته توجه نمیکنند که شیر نمیتواند برای ناهارش پیتزا سفارش بدهد! خوردن آهو حق طبیعی و منطقی جناب شیر است.
این نگاه را، همچنانکه گفته شد، میتوان در ماجرای ماهی نوروز باز بست. چند سالی است که یکی از مهمترین دلمشغولیهای طرفداران محیطزیست در اسفند و فروردین، نجات این ماهیها شدهاست. در اینباره به 2 راهکار رسیدهاند: نخست اینکه مردم عجالتا از داشتن ماهی در سفره هفتسین منصرف شده و عطای این یک سنت را از میان دهها سنت نوروزی به لقایش ببخشند. دیگر اینکه، بعد از نو شدن سال، ماهیها را رها کنیم در حوضچههای پارکها تا تنها نباشند و بیشتر عمر کنند.
در اینباره میتوان پرسید از نظر حق برخورداری از حیات آیا فرقی هست میان ماهی قرمز و ماهی قزلآلا؟ چرا برای یکی دو ماهی سرخ که هر خانواده ایرانی فقط در نوروز خریداری میکند، اینقدر حساسیت وجود دارد اما برای دهها قزلآلا یا ماهی دیگری که در طول سال در تابههای هر خانه سرخ میشود، هیچکس دلسوزی نمیکند؟ بعد، آیا تعهدی هست که ماهی قرمز در حوضچه پارک بیشتر از تنگ بلور عمر کند؟ یا حتی به فرض رها کردن در رودخانه، این ماهی آیا بیشتر از چند ساعت شانس بقا در برابر دهها دشمن طبیعی موجود در چنان محیط آبی را خواهد داشت؟
نگارنده البته چنان انسانهای رقیقالقلبی را بسیار دوست دارد و مایل است در دلسوزی برای ماهی قرمز سفره هفتسین با آنها همراهی کند، اما واقعیت این است که این دلسوزی (اگرچه وجه انسانی آن قابل احترام است) منطق اکولوژیکی و زیستمحیطی ندارد.
*کارشناس اقلیمشناسی